"و خورشید از اعماق
کهکشان های خاکستر شده را روشن می کند"
فریبرز رییس دانا
در تاریخ دوم بهمن 1391 در ساعت ده و نیم صبح ، اینجا در داخل بند باخبر شدیم چند نفر از نمایندگان مجلس وعضوکمیسیون
کهکشان های خاکستر شده را روشن می کند"
فریبرز رییس دانا
در تاریخ دوم بهمن 1391 در ساعت ده و نیم صبح ، اینجا در داخل بند باخبر شدیم چند نفر از نمایندگان مجلس وعضوکمیسیون
امنیت ملی، که مایل نیستم نامش شان را به خاطر بسپارم، به همراه یک خانم، یک عضو عالی رتبه ی زندان و یک عکاس یا فیلم بردار برای بازدید به داخل بند آمده اند. بود و نبودشان برای من هیچ تفاوتی نداشت زیرا می دانستم نه برای کشف حقایقی چون ونه برای کمک به اجرای عدالت که برای "مصلحت سیاسی" پا به اینجا گذاشته اند انتظار هم نداشتم که بخشی از واقعیت های مربوط به مسایل اینجا را – چه برسد به همه ی آنها را – به اطلاع افکار عمومی برسانند. چون می دانستم مصلح اندیشی آنان تا به کجاست.
نه آنها ونه من نیز هیچ رغبتی به ملاقات با یکدیگر نداشته ایم. همان گونه که من آنها را نمی شناختم، چه بسا آنها نیز چنین بودند. اما آنها چنان به گونه ای سراپا خلاف به افکارعمومی گزارش کرده اند که من ناگزیر شده ام این گونه به توضیح بپردازم:
نخستین چیزی که برای برای من وهمه ی دوستانم و شمار زیادی از هم بندیان که با من دراین باره حرف زدند، مطرح شد و همه بی پاسخ ماندند، این بود که به قرار اطلاع و بنا به آنچه گویا نمایندگان اعلام کرده بودند، آنها با توافق مسوول زندان قرار بوده است که تنها به یکی از اتاق های بند بروند و اگر کسانی هم مایل به گفت وگو با نمایندگان هستند باید به آن اتاق بروند. این شائبه نیز از همان لحظه ی ورود نمایندگان برای زندانیان مطرح شد که نکند انتخاب آن اتاق به خاطر حضور چهره های شاخص از جریان های سیاسی در آن اتاق است که وجه مشخص آن "درون نظام بودن"، " معتقد به اجرای بدون تنازل قانون اساسی" و "اعتراض به نتایج انتخابات خرداد 88" است. البته آن زمان هیچ یک از اعضای اتاق به حضورانحصاری نمایندگان در آن اتاق وعدم حضورشان درمکانی عمومی تر اعتراض نکردند و به رغم روشن بودن جهت داری این ملاقات، با آنها به گفت وشنود پرداختند.
به هر روی این انتخاب هیات بازدید از زندان و آن گفت وگوی مفصل تر(نسبت به گفت وگو با دیگر زندانیان بند) با چند نفر اعضای شاخص آن اتاق ومحدودیت عملی برای شنیدن اعتراض وانتقاد سایر زندانیان که حداکثر شامل هفت یا هشت نفر و هر یک در حدود 4 دقیقه می شد) نه فقط برای زندانیان پرسش برانگیز است، بلکه برای افکار عمومی هم موضوعی است که پاسخ آن برای کسانی که به وضع اجتماعی و سیاسی ایران به طور جدی می پردازند، بسیار با اهمیت است. تا آنجا که مطلع شدیم در مدت اطراق نمایندگان اعزامی در اتاق مقصد، شمار نسبتا زیادی از زندانیان که می خواستند به آنجا بروند و طرح شکایت کنند وعرض حالی بدهند، فرصت چنین کاری را نیافتند و آنان هم که توفیق نصیب شان شد وبه قول خودشان دست از پا درازتر برگشتند واز آنچه شنیدند که از سوی مذاکره شده ای به نمایندگان گفته می شد، سخت برآشفته و افسرده شدند. نیز اعمال کنترل برای حضور افراد در جلوی در اتاق مزبور ظاهرا برای برقرار نظم ، اما در واقع برای مدیریت آن گفت وگوی مفصل تر با چند نفر خاص، دال بر رویه ی دو سه سال باب شده ی "خود- نماینده" ی همه ی بند خواندن برخی از اشخاص است.
چند چرا در این رابطه مطرح است که برای کسانی که به تحول سیاسی واجتماعی ایران دلبستگی دارند به نظر من اهمیت زیادی دارد:
اگر رسیدگی به امور زندانیان برای قوه ی مقننه مطرح بوده است، چرا کمیسیون اصل نود که باید به شکایات رسیدگی کند، به اینجا نیامد و چرا کمیسیون امینت ملی که در جست وجوی یافتن راه حل های امینتی و سیاسی و دیپلماتیک به خصوص برای شرایط ویژه است، به اینجا آمده است؟ چرا در نزدیکی انتخابات و نه در پی شکایت های مدام زندانیان این کمیسیون به اینجا آمده است؟ چرا با تصمیم قبل آن اتاق را برگزیده اند؟ شاید هم جاذبه هایی در آن اتاق هست که این قبیل هیات ها را به سمت خود می کشاند) چرا بیش از آن، یک نفر از اعضای اعتراض کننده و منتقد جدی حاکمیت در آن اتاق را به زندان قزل حصار فرستادند؟ چرا پیش از آن وکیلی حقوق بشر خوشنام را یک روز بیشتر در بیمارستان نگه داشتند تا هنگام بازدید هیات فرستادگان در بند 350 نباشد؟ چرا پس از مدتی توقف ومذاکره در آن اتاق، زندانیان شاکی را به حضور نپذیرفتند؟ چرا وقت وبیشتری به زندانیان اختصاص ندادند وفقط حرف تقریبا یک سوم شاکیان را شتاب زده شنیدند ( یا اصلا نشنیدند) و مثلا چه می شد که یک روز دیگر هم نزول اجلال می کردند یا همان روز از بهترین ناهار زندان که بر خلاف برنامه ی غذایی به جای سه شنبه، روز دوشنبه ( روز حضورنمایندگان در زندان) توزیع کردند، نوش جان می کردند تا بهترین های ما را با بدترین های خود مقایسه کرده باشند؟ چرا آقایان هیات بازدیدکننده به مسجد کوچک بند که به هر حال فضایی دو سه برار اتاق داشت و خیلی ها می توانستند در آن خانه ی خدا به جای آن اتاق درگفت وگویی شفاف بنشینند و بگویند وبشنوند
گویند حدیث عشق نگویید ونشنوید مشکل حکایتی است که تقرییر می کنند
چرا فقط با آن چند نفری که در رسانه ها از آن ها نام برده اند مفصل تر از دیگران گفت وگو کردند و از همان ها نقل و قول هایی کردند؟ و مهمتر از بقیه، اینکه چرا اعضای آن اتاق یا گروهی که نماینده واقعی مردم اند و این را اعضای آن اتاق هم اذعان دارند) و نه بی طرفند ، نه مسوولیت حقوقی واجرایی برای رسیدگی به شکوایه های زندانیان را دارند ونه از پیش نیت شان ناشناخته مانده بود ( بازی های انتخاباتی) این چنین به گفت و گو نشستند؟ و چرا در این باره به گفت وگویی نشستند که می دانستند نماینده ی واقعی مردم نیستند؟ بالاخره اینکه چرا گزارشی داده اند که پر است از نادرستی ، بی انصافی و بی حرمتی به زندانیان؟
در باره ی این چرای آخری حرف دارم:
این نمایندگان نقل کرده اند که :" اینجا زندان نیست وهتل است" (شرق و بهار) گفته اند آشپزخانه های مفصل دارد وغذای عالی در اختیار همه است. واقعا زهی به اخلاق و پاکیزگی سیاسی شما.
اگر بکاویم در می یابیم که خیلی هتل ها و اقامتگاه هایی که شما بازدید کنندگان از هتل 4 ستاره 350 ،به آنها تشریف برده ، غذا خورده وخوابیده اید، آیا اینجا همان جاست؟! من به شرط انصاف وشرافت و مسوولیت انسانی از همه ی اعضای این هیات می خواهم کرم نمایند و فرود آیند و اینجا را خانه ی خود بدانند و فقط دو سه هفته ای غذای خود و خانواده شان را ( که امیدوارم غم نبینند) با غذای ساکنان این بند عوض کنند و بیایند و طعم غذای ساکنان این حصار را (که زندگی هایی را به جرم آزادی خواهی یا جرم زمی که بر سر گل ها نشسته اند" یا گیرم خطا در خود می فشارد، بین خود وعزیزانشان تقسیم کنند و فکر کنند این مزه همان تعریف و تمجید های نادرست وگمراه کننده و چاپلوسی های ویرانگر است . چنین کنند تا قدر ومزه آزادی را بفهمند. چنین کنند و بگذارند نازپرورده ها نیز کمی از این خوان نعمت بهره ببرند. خوب است بدانند که ماه ها گوشت نخورده (مثل بخش گسترده ای از مردم محروم و نیروی کار همه ی جهان و میهن ما نیز) و با آب زیپوی لوبیا سر کردن چه مزه ای می دهد. تشریف بیاورند در همین هتل 4 ستاره در اتاق های 30 تا 33 متری که 25 تا 27 نفر در آن روی زمین یا روی تخت فلزی چسبیده به طاق با خطر سقوط ( وسابقه ی زیاد شکستگی دست و پا و جمجمه ) می خوابند، سرکنند و طعم ِخوش ِخواب ِپرنیانی را دریابند. بیایند و برای استفاده از این سرویس های صد درصد نابهداشتی وعفونت زا و چند تایی اتاقک یک ونیم متری کثیف با لوله های شکسته وداغان و پوسیده را به عنوان شیر و دوش با محدودیت جدی آب گرم توی صف بایستند و بعد حمام کنند و خستگی کار و تلاش از تن به در کنند ، اما مثل ما لذت ببرند. بیایند دراین آشپزخانه ی کوچک برای 200 نفر که گویا آن قدر با شکوه است که به مطبخ شاه عباسی طعنه می زند، برای خودشان اشکنه، دمی ونیمرو درست کنند و از زندگی با هم لذت ببرند.
بیایند و بنشینند لباس های زیر و رو و پتو ملافه شان را در همان طشت کنار هما ن دستشویی بشوند و چنگ بزنند تا مثل ما آراسته باشند. راستی آیا هیات بازدید کننده سری هم به دست شویی و توالت زد؟ البته کهنه بعضی جاها را نباید دیه شوند. اماشینده ام که گفته اند " هبمهی اتاقها" رفتهاند و با " تک تک زندانیان" گفت وگو کردند واین هم از سوی تیمی که از آن اتاق بند، در 2 ساعت حضور، جم نخورد، مثل بقیه ی حرف ها، چیزی نیست که جز نادرست گویی ها. پس ذره ای پروا از ما ، مردم و فردا و صداهایی که با گوش جان از هم اکنون می شنوم.
طاق و رواق میکده هرگز تهی مباد از های وهوی عربده ی باده خوارها
باری آقایان اگر در اینجا فرش ماشینی و یخچال دیده اید، تماما با پول زندانیان تهیه شده است. در یخچال ها گاهی مواد غذایی می گذارند تا به عوض غذایی که دولت موظف است بدهد و نمی دهد، استفاده شود.
غذای اینجا به درد نخور، اکثرا دور ریختنی است وبه دور هم می ریزند. مگر آنان که فشار فقر و گرسنگی متفقا ناچارشان می کند از همان بخورند، که البته همه ی زندانیان سیاسی که امکاناتی دارند با آنها غذایشان را تقسیم می کنند. در غذای دولتی حتا هفته ای 20 گرم هم گوشت برای هر نفر نیست. سویای درجه ی 2 هم هست و لوبیای سفت و ناپخته و ماکارونی بی گوشت و گاه خورش کرفس( منهای گوشت مگر به تصادف چیزی دریابید که قسم آشپز نادرست از آب درنیاید) و گاه هم عدس پلو با سیب زمینی و سویا و همه ی اینها با بدترین مواد اولیه که به چشم هم می شود دید. میوه و سبزی درکار نیست. اما آنها که پولی دارند از بیرون سفارش می دهند به قیمت بالاتر و آن هم به اندازه ی یک چهارم قوطی کبریت و روزانه به طور متوسط شاید 10 الی 15 گرم پنیر. فروشگاهی وجود ندارد. تنها دکه ای درگوشه ی هواخوری برای کالاهایی محدود – از بیرون می گیرد و قیمت هایش گران وجنس هایش نامرغوب است و متعلق به کارکنان زندانی است که تعاونی درست کرده اند. وقتی میوه ای یا تخم مرغی یا برنجی برای فروش می آید، زندانیان باید وظیفه ی حمل آنها را از درب بند و پله ها و هواخوری تا در فروشگاه خودشان به عهده بگیرند و سپس پول بیشتری برای کالای نامرغوب تر بپردازند. محدودیت میوه ها در مورد مواد شوینده بهداشتی نگران کننده شده است. این بهداشت عمومی است که به خطر می افتد و بیماری ها فزونی می یابد و خوب نمی شوند. باید سرویس ها در راهرو ها توسط زندانیان با شوینده ی کافی شسته شود وعقل سلیم می گوید این کار تقاضا برای خدمات پزشکی را کم می کند، اما این حرفها کاربردی ندارند. آقایان گفته اند اینجا رفاه وجود دارد. با توجه به این که می دانیم آنها معنای رفاه در سطح بالا را عملا درک و تجربه کرده اند، پس گویا منظورشان این است که همین امکانات ونه بیشتر در شان زندانیان است وهمین رفاه بس شان است. به ویژه آنکه اینها هم به همت این قهرمانان بازار گرایی و خصوصی سازی وتعدیل ساختاری ، خصوصی سازی ها شده است که نگو.
برای دندان پزشکی ، برای بیمارستان ، برای غذا، برای مواد بهداشتی وشست و شوی در و دیوار و توالت باید یا پول بدهی یا جان. اگر پول نباشد و دوستانی یاری نکنند و عزت نفس این زندانیان رعایت نشود، این درد و رنج واندوه است که سیطره می یابد وفضای زندان را کدرتر وافسرده تر می کند. این تحلیل ساده را آیا در بازدیدتان در نظر آورده اید و درک کرده اید؟
درمورد وضع سلامت و بهداشت هم ، باز از این فرستاده شدگان می خواهم که بیایند و برای درد و درمان شان ( و بلا از ایشان و خانواده شان دور باد) به بهداری اینجا مراجعه کنند. اگر بیماری جدی باشد، باید دو سه ماه آزگار معطلی بکشند و درد دل و دندان استخوان یا ضعف و آزردگی را تحمل کنند تا به پزشک متخصص دست یابند که آیا وقت بشود آنها را ببینند یا نه. وقتی تمام مراحل معاینه در بهداری و زندان طی شد و نیاز به عکس و رادیولوژی و ام ای ار و سونو گرافی ومعاینات بالینی بیماستانی پیش آمد، یا نیاز به مراجعه به دندانپزشک فرد زندانی مطرح شد، تازه اول گرفتاری است. حتا وقتی بیمار حاضر است با هزینه ی خود در بیمارستان بستری شود(در مورد دندان پزشکی که چاره ی دیگری نیست وگرنه باید به دندانپزشک زندان حق ویزیت بپردازند که می گویند گران است) و تمامی گواهی های پزشکی نیز این ضرورت را تایید کردند و پزشک قانونی نیز تصدیق کرد و قرار شد بیمار هم با دست بند و لباس زندان، تحت الحفظ به بیمارستان برود ودستبند او به تخت بیمارستان قفل شود، باز تازه نماینده دادستان بر سر راه قد می افرازد که او باید تصمیم بگیرد که فرد بیمار، بیمار است یا نه و باید به بمیارستان فرستاده شود یا نه و برای این کار خانواده باید چند بار به دادستانی در مرکز شهر تهران سفر کند و در صف بایستد تا نوبت او برای درخواست مجوز برسد و گرنه روند کار در حد سرعت لاک پشت بازنشسته و فرتوت است.
آقایان این خدمات عالی پزشکی و بهداشتی که گفتید همان است که خودتان آرزوی برخورداری از آن را دارید؟ این همان حد عالی پزشکی بود؟
ما زندانی هستیم و تحویل قوه ی قضائیه ، آنها مسوول تامین ما، حفظ حرمت ما و حقوق ما هستند. ما می گوییم در زندان شماییم، اما محکوم نیستیم انواع محرومیت های بهداشتی، پزشکی، غذایی ، قضایی ، حقوق و انسانی را تحمل کنیم یا درد بکشیم. ما حتا اگر در بیرون پولی هم در بساط برای معالجه خود نداشتیم، اینجا باید با هزینه و مراقبت غیرتبعیض آمیز دستگاه قضایی از خدمات پزشکی در حدی که شما برخوردارید، برخوردار باشیم. آنچه تا به اینجا آوردم شامل خدمات زیستی بود، اما از حکم های ناعادلانه ی سنگین، اعدام و حبس های طویل المدت که باید می نشستید و شرح آن را می شنیدید، چیزی نگفتم. ننوشتم که شما دست و پای آن جوان را که دو سه دقیقه با شما هم حرف زد، دیدید و آن را در گزارشتان به افکار عمومی به زبان نیاوردید. آیا می دانید انکار این واقعیت چه معنایی دارد؟
اینجا مختصری هم از تبعیض ها نسبت به زندانیان، شامل تبعیض در مرخصی، ملاقات، تنبیه در زندان انفرادی، پوشاندن لباس بدریخت و مشترک و تحقیر آمیز زندانی به تن شماری از زندانیان و برخی امتیازها ی دیگر،مختصری شنیدید و وقت داشتید که بیشتر بشنوید، اما نه شنیدید و نه گفتید.
تقریبا مطمئن هستم همه ی کسانی که نامه ی مرا می خوانند از واقعیت امر آگاهند، اما من این جامعه را بیش از این نیازمند شناخت حقیقت می دانم که بخواهم در برابر این گزارشگران نامنصف،نامستقل، نا متعهد، و ناسپاس سکوت کنم.
عمری دویده ایم، به سرسری و عاقبت دست از طلب نشسته و از پا نشسته ایم
آقایان فرستاده شده کاری از بدی ماندگار کردید که این گونه بی پروا پا روی حق گذاشتید. حقایق را کتمان کردید یا واژگونه گفتید و نقشه ی سیاسی را به جای انجام وظایف مردمی انسانی و ملی کردید. این جا حقوق زندانیان نادیده گرفته شده است. اینکه جرم واقعی آنها، انگیزه اش و مجازاتش چیست و در این باره چه می گویند، جای بحث دیگری دارد. اینجا زندانیان عقیدتی ، سیاسی و سایبری و امنیتی در کنار هم هستند. به هر حال به طور کلی هیچ کدام در دادگاهی مناسب محاکمه نشده اند یا وکیل نداشته اند و یا فرصت کافی در اختیارشان نبوده است. اتهام ها متفاوت اند. من اینجا با بقیه سرنوشت مشترکی دارم لذا اعتقاد دارم برای کسی که در بیرون برای حقوق وآزادی همگانی وبه ویژه محرومان مبارزه می کند، وظیفه است که در اینجا از حقوق انسانی همگانی زندانیان پشتیبانی کند.
من به عنوان یک انسان حق دارم و مکلفم اینجا از حقیقتی که مربوط به حقوق انسانی زندانیان است دفاع کنم و این دفاع اگر آن گزارش خلاف واقع در اختیار افکار عمومی قرار می گرفت، شاید لازم نبود به صورت فعلی باشد، اما به جز آن، به عنوان فردی مسوول برای آزادی و آگاهی ضروری است که از این جنبه ی محدود بیرون بیایم وبه نکته ای اساسی اشاره کنم که می دانم مردم به دانستن آن نیاز دارند.
کنش و انتخاب سیاسی افراد و گروه ها حق خود آنان است اما بیش از آن همین کنش وانتخاب در بقیه ی کسانی که احساس مسوولیت می کنند، این وظیفه را مبرم می سازد که با سلامت کامل و مبتنی بر تحلیل واستدلال به نقد آنها بپردازند و ریشه یابی شان کند. نظر من آن است که اتفاقی که در آغاز این گزارش نوشتم به هیچ وجه جدا از سیاست های انتخاباتی و قدرت جویی معترضانی نیست که مبنای اصلی اعتراضشان صرف نظر از این ، آن نیت های خیر در این و آن افراد، به دست آوردن کرسی قدرت است و نه پرداختن به عمیق ترین و مبرم ترین دردهای مردم و در راس آن محرومیت های اقتصادی ، محکومیت های سیاسی و محدودیت های اجتماعی. رخدادهایی نظیر رفتار سیاسی و انتخاباتی رهبر معنوی اصلاحات (از آب سرد دماوند تا احتمالا آب گرم لاهیجان) تغییر مواضع چهره های شاخص محافظه کار و فضا سازی مطبوعاتی مصنوعی و نامطمئن و تماس های مکرر آشکار و پنهان ، نه تنها نوید بخش نجات مردم از گرفتاری های گوناگون از راه مهارت قدرت های اقتصادی و سیاسی مساله ساز و بهره کشی و مداخله های امپریالیستی نیست، بلکه از آن بوی سرزنده ی سازش هایی در سطح غمازان و نخبگان حاضر و پیشین اریکه ی قدرت به مشام می رسد.
نه آنها ونه من نیز هیچ رغبتی به ملاقات با یکدیگر نداشته ایم. همان گونه که من آنها را نمی شناختم، چه بسا آنها نیز چنین بودند. اما آنها چنان به گونه ای سراپا خلاف به افکارعمومی گزارش کرده اند که من ناگزیر شده ام این گونه به توضیح بپردازم:
نخستین چیزی که برای برای من وهمه ی دوستانم و شمار زیادی از هم بندیان که با من دراین باره حرف زدند، مطرح شد و همه بی پاسخ ماندند، این بود که به قرار اطلاع و بنا به آنچه گویا نمایندگان اعلام کرده بودند، آنها با توافق مسوول زندان قرار بوده است که تنها به یکی از اتاق های بند بروند و اگر کسانی هم مایل به گفت وگو با نمایندگان هستند باید به آن اتاق بروند. این شائبه نیز از همان لحظه ی ورود نمایندگان برای زندانیان مطرح شد که نکند انتخاب آن اتاق به خاطر حضور چهره های شاخص از جریان های سیاسی در آن اتاق است که وجه مشخص آن "درون نظام بودن"، " معتقد به اجرای بدون تنازل قانون اساسی" و "اعتراض به نتایج انتخابات خرداد 88" است. البته آن زمان هیچ یک از اعضای اتاق به حضورانحصاری نمایندگان در آن اتاق وعدم حضورشان درمکانی عمومی تر اعتراض نکردند و به رغم روشن بودن جهت داری این ملاقات، با آنها به گفت وشنود پرداختند.
به هر روی این انتخاب هیات بازدید از زندان و آن گفت وگوی مفصل تر(نسبت به گفت وگو با دیگر زندانیان بند) با چند نفر اعضای شاخص آن اتاق ومحدودیت عملی برای شنیدن اعتراض وانتقاد سایر زندانیان که حداکثر شامل هفت یا هشت نفر و هر یک در حدود 4 دقیقه می شد) نه فقط برای زندانیان پرسش برانگیز است، بلکه برای افکار عمومی هم موضوعی است که پاسخ آن برای کسانی که به وضع اجتماعی و سیاسی ایران به طور جدی می پردازند، بسیار با اهمیت است. تا آنجا که مطلع شدیم در مدت اطراق نمایندگان اعزامی در اتاق مقصد، شمار نسبتا زیادی از زندانیان که می خواستند به آنجا بروند و طرح شکایت کنند وعرض حالی بدهند، فرصت چنین کاری را نیافتند و آنان هم که توفیق نصیب شان شد وبه قول خودشان دست از پا درازتر برگشتند واز آنچه شنیدند که از سوی مذاکره شده ای به نمایندگان گفته می شد، سخت برآشفته و افسرده شدند. نیز اعمال کنترل برای حضور افراد در جلوی در اتاق مزبور ظاهرا برای برقرار نظم ، اما در واقع برای مدیریت آن گفت وگوی مفصل تر با چند نفر خاص، دال بر رویه ی دو سه سال باب شده ی "خود- نماینده" ی همه ی بند خواندن برخی از اشخاص است.
چند چرا در این رابطه مطرح است که برای کسانی که به تحول سیاسی واجتماعی ایران دلبستگی دارند به نظر من اهمیت زیادی دارد:
اگر رسیدگی به امور زندانیان برای قوه ی مقننه مطرح بوده است، چرا کمیسیون اصل نود که باید به شکایات رسیدگی کند، به اینجا نیامد و چرا کمیسیون امینت ملی که در جست وجوی یافتن راه حل های امینتی و سیاسی و دیپلماتیک به خصوص برای شرایط ویژه است، به اینجا آمده است؟ چرا در نزدیکی انتخابات و نه در پی شکایت های مدام زندانیان این کمیسیون به اینجا آمده است؟ چرا با تصمیم قبل آن اتاق را برگزیده اند؟ شاید هم جاذبه هایی در آن اتاق هست که این قبیل هیات ها را به سمت خود می کشاند) چرا بیش از آن، یک نفر از اعضای اعتراض کننده و منتقد جدی حاکمیت در آن اتاق را به زندان قزل حصار فرستادند؟ چرا پیش از آن وکیلی حقوق بشر خوشنام را یک روز بیشتر در بیمارستان نگه داشتند تا هنگام بازدید هیات فرستادگان در بند 350 نباشد؟ چرا پس از مدتی توقف ومذاکره در آن اتاق، زندانیان شاکی را به حضور نپذیرفتند؟ چرا وقت وبیشتری به زندانیان اختصاص ندادند وفقط حرف تقریبا یک سوم شاکیان را شتاب زده شنیدند ( یا اصلا نشنیدند) و مثلا چه می شد که یک روز دیگر هم نزول اجلال می کردند یا همان روز از بهترین ناهار زندان که بر خلاف برنامه ی غذایی به جای سه شنبه، روز دوشنبه ( روز حضورنمایندگان در زندان) توزیع کردند، نوش جان می کردند تا بهترین های ما را با بدترین های خود مقایسه کرده باشند؟ چرا آقایان هیات بازدیدکننده به مسجد کوچک بند که به هر حال فضایی دو سه برار اتاق داشت و خیلی ها می توانستند در آن خانه ی خدا به جای آن اتاق درگفت وگویی شفاف بنشینند و بگویند وبشنوند
گویند حدیث عشق نگویید ونشنوید مشکل حکایتی است که تقرییر می کنند
چرا فقط با آن چند نفری که در رسانه ها از آن ها نام برده اند مفصل تر از دیگران گفت وگو کردند و از همان ها نقل و قول هایی کردند؟ و مهمتر از بقیه، اینکه چرا اعضای آن اتاق یا گروهی که نماینده واقعی مردم اند و این را اعضای آن اتاق هم اذعان دارند) و نه بی طرفند ، نه مسوولیت حقوقی واجرایی برای رسیدگی به شکوایه های زندانیان را دارند ونه از پیش نیت شان ناشناخته مانده بود ( بازی های انتخاباتی) این چنین به گفت و گو نشستند؟ و چرا در این باره به گفت وگویی نشستند که می دانستند نماینده ی واقعی مردم نیستند؟ بالاخره اینکه چرا گزارشی داده اند که پر است از نادرستی ، بی انصافی و بی حرمتی به زندانیان؟
در باره ی این چرای آخری حرف دارم:
این نمایندگان نقل کرده اند که :" اینجا زندان نیست وهتل است" (شرق و بهار) گفته اند آشپزخانه های مفصل دارد وغذای عالی در اختیار همه است. واقعا زهی به اخلاق و پاکیزگی سیاسی شما.
اگر بکاویم در می یابیم که خیلی هتل ها و اقامتگاه هایی که شما بازدید کنندگان از هتل 4 ستاره 350 ،به آنها تشریف برده ، غذا خورده وخوابیده اید، آیا اینجا همان جاست؟! من به شرط انصاف وشرافت و مسوولیت انسانی از همه ی اعضای این هیات می خواهم کرم نمایند و فرود آیند و اینجا را خانه ی خود بدانند و فقط دو سه هفته ای غذای خود و خانواده شان را ( که امیدوارم غم نبینند) با غذای ساکنان این بند عوض کنند و بیایند و طعم غذای ساکنان این حصار را (که زندگی هایی را به جرم آزادی خواهی یا جرم زمی که بر سر گل ها نشسته اند" یا گیرم خطا در خود می فشارد، بین خود وعزیزانشان تقسیم کنند و فکر کنند این مزه همان تعریف و تمجید های نادرست وگمراه کننده و چاپلوسی های ویرانگر است . چنین کنند تا قدر ومزه آزادی را بفهمند. چنین کنند و بگذارند نازپرورده ها نیز کمی از این خوان نعمت بهره ببرند. خوب است بدانند که ماه ها گوشت نخورده (مثل بخش گسترده ای از مردم محروم و نیروی کار همه ی جهان و میهن ما نیز) و با آب زیپوی لوبیا سر کردن چه مزه ای می دهد. تشریف بیاورند در همین هتل 4 ستاره در اتاق های 30 تا 33 متری که 25 تا 27 نفر در آن روی زمین یا روی تخت فلزی چسبیده به طاق با خطر سقوط ( وسابقه ی زیاد شکستگی دست و پا و جمجمه ) می خوابند، سرکنند و طعم ِخوش ِخواب ِپرنیانی را دریابند. بیایند و برای استفاده از این سرویس های صد درصد نابهداشتی وعفونت زا و چند تایی اتاقک یک ونیم متری کثیف با لوله های شکسته وداغان و پوسیده را به عنوان شیر و دوش با محدودیت جدی آب گرم توی صف بایستند و بعد حمام کنند و خستگی کار و تلاش از تن به در کنند ، اما مثل ما لذت ببرند. بیایند دراین آشپزخانه ی کوچک برای 200 نفر که گویا آن قدر با شکوه است که به مطبخ شاه عباسی طعنه می زند، برای خودشان اشکنه، دمی ونیمرو درست کنند و از زندگی با هم لذت ببرند.
بیایند و بنشینند لباس های زیر و رو و پتو ملافه شان را در همان طشت کنار هما ن دستشویی بشوند و چنگ بزنند تا مثل ما آراسته باشند. راستی آیا هیات بازدید کننده سری هم به دست شویی و توالت زد؟ البته کهنه بعضی جاها را نباید دیه شوند. اماشینده ام که گفته اند " هبمهی اتاقها" رفتهاند و با " تک تک زندانیان" گفت وگو کردند واین هم از سوی تیمی که از آن اتاق بند، در 2 ساعت حضور، جم نخورد، مثل بقیه ی حرف ها، چیزی نیست که جز نادرست گویی ها. پس ذره ای پروا از ما ، مردم و فردا و صداهایی که با گوش جان از هم اکنون می شنوم.
طاق و رواق میکده هرگز تهی مباد از های وهوی عربده ی باده خوارها
باری آقایان اگر در اینجا فرش ماشینی و یخچال دیده اید، تماما با پول زندانیان تهیه شده است. در یخچال ها گاهی مواد غذایی می گذارند تا به عوض غذایی که دولت موظف است بدهد و نمی دهد، استفاده شود.
غذای اینجا به درد نخور، اکثرا دور ریختنی است وبه دور هم می ریزند. مگر آنان که فشار فقر و گرسنگی متفقا ناچارشان می کند از همان بخورند، که البته همه ی زندانیان سیاسی که امکاناتی دارند با آنها غذایشان را تقسیم می کنند. در غذای دولتی حتا هفته ای 20 گرم هم گوشت برای هر نفر نیست. سویای درجه ی 2 هم هست و لوبیای سفت و ناپخته و ماکارونی بی گوشت و گاه خورش کرفس( منهای گوشت مگر به تصادف چیزی دریابید که قسم آشپز نادرست از آب درنیاید) و گاه هم عدس پلو با سیب زمینی و سویا و همه ی اینها با بدترین مواد اولیه که به چشم هم می شود دید. میوه و سبزی درکار نیست. اما آنها که پولی دارند از بیرون سفارش می دهند به قیمت بالاتر و آن هم به اندازه ی یک چهارم قوطی کبریت و روزانه به طور متوسط شاید 10 الی 15 گرم پنیر. فروشگاهی وجود ندارد. تنها دکه ای درگوشه ی هواخوری برای کالاهایی محدود – از بیرون می گیرد و قیمت هایش گران وجنس هایش نامرغوب است و متعلق به کارکنان زندانی است که تعاونی درست کرده اند. وقتی میوه ای یا تخم مرغی یا برنجی برای فروش می آید، زندانیان باید وظیفه ی حمل آنها را از درب بند و پله ها و هواخوری تا در فروشگاه خودشان به عهده بگیرند و سپس پول بیشتری برای کالای نامرغوب تر بپردازند. محدودیت میوه ها در مورد مواد شوینده بهداشتی نگران کننده شده است. این بهداشت عمومی است که به خطر می افتد و بیماری ها فزونی می یابد و خوب نمی شوند. باید سرویس ها در راهرو ها توسط زندانیان با شوینده ی کافی شسته شود وعقل سلیم می گوید این کار تقاضا برای خدمات پزشکی را کم می کند، اما این حرفها کاربردی ندارند. آقایان گفته اند اینجا رفاه وجود دارد. با توجه به این که می دانیم آنها معنای رفاه در سطح بالا را عملا درک و تجربه کرده اند، پس گویا منظورشان این است که همین امکانات ونه بیشتر در شان زندانیان است وهمین رفاه بس شان است. به ویژه آنکه اینها هم به همت این قهرمانان بازار گرایی و خصوصی سازی وتعدیل ساختاری ، خصوصی سازی ها شده است که نگو.
برای دندان پزشکی ، برای بیمارستان ، برای غذا، برای مواد بهداشتی وشست و شوی در و دیوار و توالت باید یا پول بدهی یا جان. اگر پول نباشد و دوستانی یاری نکنند و عزت نفس این زندانیان رعایت نشود، این درد و رنج واندوه است که سیطره می یابد وفضای زندان را کدرتر وافسرده تر می کند. این تحلیل ساده را آیا در بازدیدتان در نظر آورده اید و درک کرده اید؟
درمورد وضع سلامت و بهداشت هم ، باز از این فرستاده شدگان می خواهم که بیایند و برای درد و درمان شان ( و بلا از ایشان و خانواده شان دور باد) به بهداری اینجا مراجعه کنند. اگر بیماری جدی باشد، باید دو سه ماه آزگار معطلی بکشند و درد دل و دندان استخوان یا ضعف و آزردگی را تحمل کنند تا به پزشک متخصص دست یابند که آیا وقت بشود آنها را ببینند یا نه. وقتی تمام مراحل معاینه در بهداری و زندان طی شد و نیاز به عکس و رادیولوژی و ام ای ار و سونو گرافی ومعاینات بالینی بیماستانی پیش آمد، یا نیاز به مراجعه به دندانپزشک فرد زندانی مطرح شد، تازه اول گرفتاری است. حتا وقتی بیمار حاضر است با هزینه ی خود در بیمارستان بستری شود(در مورد دندان پزشکی که چاره ی دیگری نیست وگرنه باید به دندانپزشک زندان حق ویزیت بپردازند که می گویند گران است) و تمامی گواهی های پزشکی نیز این ضرورت را تایید کردند و پزشک قانونی نیز تصدیق کرد و قرار شد بیمار هم با دست بند و لباس زندان، تحت الحفظ به بیمارستان برود ودستبند او به تخت بیمارستان قفل شود، باز تازه نماینده دادستان بر سر راه قد می افرازد که او باید تصمیم بگیرد که فرد بیمار، بیمار است یا نه و باید به بمیارستان فرستاده شود یا نه و برای این کار خانواده باید چند بار به دادستانی در مرکز شهر تهران سفر کند و در صف بایستد تا نوبت او برای درخواست مجوز برسد و گرنه روند کار در حد سرعت لاک پشت بازنشسته و فرتوت است.
آقایان این خدمات عالی پزشکی و بهداشتی که گفتید همان است که خودتان آرزوی برخورداری از آن را دارید؟ این همان حد عالی پزشکی بود؟
ما زندانی هستیم و تحویل قوه ی قضائیه ، آنها مسوول تامین ما، حفظ حرمت ما و حقوق ما هستند. ما می گوییم در زندان شماییم، اما محکوم نیستیم انواع محرومیت های بهداشتی، پزشکی، غذایی ، قضایی ، حقوق و انسانی را تحمل کنیم یا درد بکشیم. ما حتا اگر در بیرون پولی هم در بساط برای معالجه خود نداشتیم، اینجا باید با هزینه و مراقبت غیرتبعیض آمیز دستگاه قضایی از خدمات پزشکی در حدی که شما برخوردارید، برخوردار باشیم. آنچه تا به اینجا آوردم شامل خدمات زیستی بود، اما از حکم های ناعادلانه ی سنگین، اعدام و حبس های طویل المدت که باید می نشستید و شرح آن را می شنیدید، چیزی نگفتم. ننوشتم که شما دست و پای آن جوان را که دو سه دقیقه با شما هم حرف زد، دیدید و آن را در گزارشتان به افکار عمومی به زبان نیاوردید. آیا می دانید انکار این واقعیت چه معنایی دارد؟
اینجا مختصری هم از تبعیض ها نسبت به زندانیان، شامل تبعیض در مرخصی، ملاقات، تنبیه در زندان انفرادی، پوشاندن لباس بدریخت و مشترک و تحقیر آمیز زندانی به تن شماری از زندانیان و برخی امتیازها ی دیگر،مختصری شنیدید و وقت داشتید که بیشتر بشنوید، اما نه شنیدید و نه گفتید.
تقریبا مطمئن هستم همه ی کسانی که نامه ی مرا می خوانند از واقعیت امر آگاهند، اما من این جامعه را بیش از این نیازمند شناخت حقیقت می دانم که بخواهم در برابر این گزارشگران نامنصف،نامستقل، نا متعهد، و ناسپاس سکوت کنم.
عمری دویده ایم، به سرسری و عاقبت دست از طلب نشسته و از پا نشسته ایم
آقایان فرستاده شده کاری از بدی ماندگار کردید که این گونه بی پروا پا روی حق گذاشتید. حقایق را کتمان کردید یا واژگونه گفتید و نقشه ی سیاسی را به جای انجام وظایف مردمی انسانی و ملی کردید. این جا حقوق زندانیان نادیده گرفته شده است. اینکه جرم واقعی آنها، انگیزه اش و مجازاتش چیست و در این باره چه می گویند، جای بحث دیگری دارد. اینجا زندانیان عقیدتی ، سیاسی و سایبری و امنیتی در کنار هم هستند. به هر حال به طور کلی هیچ کدام در دادگاهی مناسب محاکمه نشده اند یا وکیل نداشته اند و یا فرصت کافی در اختیارشان نبوده است. اتهام ها متفاوت اند. من اینجا با بقیه سرنوشت مشترکی دارم لذا اعتقاد دارم برای کسی که در بیرون برای حقوق وآزادی همگانی وبه ویژه محرومان مبارزه می کند، وظیفه است که در اینجا از حقوق انسانی همگانی زندانیان پشتیبانی کند.
من به عنوان یک انسان حق دارم و مکلفم اینجا از حقیقتی که مربوط به حقوق انسانی زندانیان است دفاع کنم و این دفاع اگر آن گزارش خلاف واقع در اختیار افکار عمومی قرار می گرفت، شاید لازم نبود به صورت فعلی باشد، اما به جز آن، به عنوان فردی مسوول برای آزادی و آگاهی ضروری است که از این جنبه ی محدود بیرون بیایم وبه نکته ای اساسی اشاره کنم که می دانم مردم به دانستن آن نیاز دارند.
کنش و انتخاب سیاسی افراد و گروه ها حق خود آنان است اما بیش از آن همین کنش وانتخاب در بقیه ی کسانی که احساس مسوولیت می کنند، این وظیفه را مبرم می سازد که با سلامت کامل و مبتنی بر تحلیل واستدلال به نقد آنها بپردازند و ریشه یابی شان کند. نظر من آن است که اتفاقی که در آغاز این گزارش نوشتم به هیچ وجه جدا از سیاست های انتخاباتی و قدرت جویی معترضانی نیست که مبنای اصلی اعتراضشان صرف نظر از این ، آن نیت های خیر در این و آن افراد، به دست آوردن کرسی قدرت است و نه پرداختن به عمیق ترین و مبرم ترین دردهای مردم و در راس آن محرومیت های اقتصادی ، محکومیت های سیاسی و محدودیت های اجتماعی. رخدادهایی نظیر رفتار سیاسی و انتخاباتی رهبر معنوی اصلاحات (از آب سرد دماوند تا احتمالا آب گرم لاهیجان) تغییر مواضع چهره های شاخص محافظه کار و فضا سازی مطبوعاتی مصنوعی و نامطمئن و تماس های مکرر آشکار و پنهان ، نه تنها نوید بخش نجات مردم از گرفتاری های گوناگون از راه مهارت قدرت های اقتصادی و سیاسی مساله ساز و بهره کشی و مداخله های امپریالیستی نیست، بلکه از آن بوی سرزنده ی سازش هایی در سطح غمازان و نخبگان حاضر و پیشین اریکه ی قدرت به مشام می رسد.
۳ نظر:
رئیس دانای عزیز،
رنجنامه ات که از سر آزادگی ات بر سر این نا نمایندگان مردم فریاد زدی، می تواند خوراکی برای هزار کتاب باشد.
دیر نخواهد بود زمانی که این کاخ بیداد و این اعوان و انصار متملق و اهل ریا به همت مردم ستم کشیده که اینگونه بر فرهیختگانشان می تازند، به زباله دان تاریخ فرستاده شوند.
اما دست مریزاد که هیچ بندی قادر نیست از آزادگی تو ای مرد بکاهد. تو اینگونه از پشت میله های زندان می خروشی، تو اینگونه متواضعانه سرنوشت خود را در پیوند با توده ها و در همدردی دائم با آنان به مصاف با این نامردمان به میان می کشی! بدان که ما هم هیچ از یادت نمی کاهیم!
فریبرز عزیز،
فریادت بیان همان رسالتی است مه همیشه داشتی ! درود بر شرفت مرد که اینگونه بر پیمانت وفاداری! هیچ غل و زنجیری قادر نیست از آنچه که بین تو و عهدت و از آنچه که بین تو و مردمت داوری می کند،خللی ایجاد کند. از تو بسیار آموخته ایم، امااگر باید از تو آموخت اکنون است. باز هم مارا با خود همراه کردی! جایی که در مصافی نابرابر ایچنین بر افکار این کاخ ستم می نوازی که رعشه بر اندام این تاریک اندیشان رفتنی نمایان می شود. ما و تاریخ ایران همراه تو هستیم!
فریبرز عزیز
وضع زتدانهای تبریز و ارومیه هم به مراتب اسفبارتر است. امیدوارم دیر نباشد روزی که از آقایان هم در هتل مورد ادعایشان پذیرایی شود تا از موهبت زندگی در هتل بی بهره نمانند.
ارسال یک نظر